پنج درس از هاشمی رفسنجانی برای مدیران
خبر درگذشت آیتالله هاشمی رفسنجانی در عصر زمستانی 19 دی 1395 همه را غافلگیر کرد. درباره زندگی و سرگذشت سیاسی و شخصی او بسیار سخن گفته میشود. دوست داشته باشیم یا نه، هاشمی واقعیتی متفاوت و عبرتآموز در دوران معاصر ایران و یکی از شخصیتهای تاثیرگذار کشور در صحنه بینالمللی بود. اما من نه قصد مدح دارم و نه نقد؛ بلکه به درسهایی که رهبران و مدیران کسب و کارهای دولتی و خصوصی میتوانند از سرگذشت مردی با خصوصیات اکبر هاشمی رفسنجانی فرابگیرند، میپردازم.
آنچه در ادامه میخوانید، تصویری از آموزههای مدیریتی یکی از برجستهترین سیاستمداران جهان است که مدیران و رهبران میتوانند درسهای زیادی از آن بیاموزند.
.
درس اول) چرخش استراتژیک؛ راه نجات
وقتی استراتژیها و روشهای فعلی رنگ میبازند، تلاشها نافرجام میمانند و شکستها یکی پس از دیگری میآیند، زمان تغییری انقلابی فرارسیده است. فاصله اعطای عنوان سردار سازندگی تا شکستهای پیاپی در انتخابات ریاست جمهوری 84 و مجلس ششم خیلی زیاد نیست. برای فردی با جایگاه هاشمی این شکستها بسیار سنگین است. افراد بسیاری پس از شکستهای بسیار کوچکتر، خانهنشین شدند.
در سازمانها این تجربه به وفور دیده میشود که رهبران با وجود اینکه از روشهایی نتیجه نمیگیرند، باز هم بر اجرای آنها اصرار میکنند. به روشهای فعلی خود وصله میزنند یا هزینه تبلیغات را افزایش میدهند. در حالیکه نمودار عمر این راهبردها به نقطه عطف خود رسیده است و اگر اقدامی به موقع نشود، قطعا سازمان دچار فروپاشی خواهد شد.
در این مرحله، تغییر مورد نیاز باید اساسی و عمیق باشد؛ نه سطحی و اصلاحی. به این انقلاب، «چرخش استراتژیک» میگویند. برای چرخشی پیروزمندانه، هر رهبر همزمان باید تواناییهای زیر را داشته باشد:
– تحلیل وضعیت فعلی
– آیندهنگری و آیندهنگاری
– شجاعت اقدام
– صبوری در پیگیری راهبردهای جدید
– توانایی ارزیابی شرایط در هر مرحله
به گمان من، پس از شکست در انتخابات ریاست جمهوری 84، آقای هاشمی با اندکی تاخیر، نیاز به یک چرخش استراتژیک را درک کرد و آن را انجام داد. علایمی که باعث شد هاشمی این تصمیم را بگیرد عبارت بود از:
– برخی همپیمانان سابق در قالب رسانه، کتاب و سخنرانی تا رقابت در انتخابات ریاست جمهوری، او را به چالش کشیده بودند. مانند مهدی کروبی، مصطفی معین، اکبر گنجی و عزتالله سحابی.
– نسل جدیدی از سیاستمداران نوکیسه با بهرهبرداری از نارضایتی عمومی ناشی از افزایش فاصله طبقاتی، به عرصه سیاسی پا نهادند و تیغ تیز خود را بیش از همه متوجه هاشمی کردند.
– نامشخصبودن جایگاه برند سیاسی و اجتماعی هاشمی در میان طیفهای مختلف سیاسی.
– آشکارشدن اثرات برخی از بزرگترین اشتباهات راهبردی هاشمی در دوران مسئولیتهای قبلی.
هاشمی به عنوان به عنوان کسی که دائم خود را به رای مردم می سپرد، این علایم را به خوبی دریافت و در اقدامی فوری به اصلاحات بنیادی در راهبردهای اصلی خود دست زد. در نتیجه از سال 88 تا 95، بر محبوبیت برند هاشمی به سرعت افزوده شد. انتقال از عالیجناب سرخپوشِ مافیای قدرت و ثروت به آیتالله هاشمی حامی جنبش مدنی؛ ماموریت غیرممکنی بود که او انجام داد.
شاید اگر هاشمی زودتر متوجه این موضوع شده بود، بسیاری از وقایع ناخوشایند بر کشور نمیگذشت. لیکن در چرخش استراتژیک، همواره یک بازه زمانی را به عنوان “شکاف ناهنجاری” در نظر میگیرند و این محدوده زمانی است که استراتژیست برای تنظیم استراتژی نهایی خود فرصت دارد.
مشکل اصلی رهبران کسب و کار در کشورهای در حال توسعه، عدم درک زمان درست برای چرخش بنیادی، ناتوانی در ارائه استراتژیهای انقلابی جایگزین و عدم شجاعت در پذیرش واقعیتهاست. لذا به جای وصلهکردن استراتژیهای بیرمق فعلی، شجاعت به خرج دهید و طرحی نو دراندازید.
.
درس دوم) برای مدل جدید کسب و کار، از جای درست وارد چرخه شوید
نقطه مشترک تمام پیامهای تسلیت وفات آیتالله هاشمی و سخنرانیها، اشاره به التزام فوقالعاده او به مصلحت نظام سیاسی کشور است. لیکن نحوه ورود هاشمی به مصالح نظام در دهههای مختلف بسیار متفاوت بود. اما من در این بخش بر عملکرد او از سال 1388 به بعد متمرکز میشوم.
در مقاطع زمانی مختلف، راهبرد هاشمی برای شکلدادن مدل سیاسیاش، متفاوت بوده است. به نظر میرسد این استراتژیها در برهههایی نتیجهبخش نبوده و با شکستهای غافلگیرکنندهای نیز همراه شده است. توسعه اقتصادی هاشمی منجر به تورم 45 درصدی و شکاف طبقاتی گستردهای شد و عملگرا بودنش درهای زیادی را در دوران ریاست جمهوری به روی آزادی بیان بست. گرچه علایم دقیقی وجود دارد که هاشمی همواره بر گسترش رفاه ملی متمرکز بوده است، اما چه عاملی در این مقطع او را بیش از پیش به چهرهای نامطلوب در اذهان عمومی نزدیک کرد؟
با تجربه پرسش مکرر از مدیران حاضر در کلاسهای MBA، اطمینان دارم که اغلب مدیران سازمانها (رهبران سیاسی) گمان میکنند برای ورود به خلق یک محصول یا مدل جدید کسب و کار، ابتدا باید به سراغ مهندسان (تیم سیاسی) رفت. اما مدلهای آزموده تفکر استراتژیک، نشان میدهند نقطه شروع ورود به هر زنجیره طراحی مدل کسب و کار، رصد کل جامعه هدف و دریافت بازخورد از این گروه است.
در کتاب «هنر نوآوری» گام دوم در تبدیل ایده به محصول، رصد مردم و بررسی نیازهای این گروه معرفی شده است. نویسنده این کتاب از رهبران میخواهد به این پرسش پاسخ دهند که همین حالا هم “کل بازار در دسترس” چگونه نیاز خود را برطرف میکند.
در گام بعدی، باید ایده اولیه را با نخبگان بازار یا مشتریان همیشگی به صورت ارائه طراحیهای مفهومی مطرح و بازخوردهای جدید را دریافت کرد.
در گام سوم این ایده حلاجیشده را به دست مهندسان همکار سپرد تا چیزی را بسازند که برای مردم مناسب باشد. اگر از ابتدا به سراغ مهندسان خود بروید، آنها در نهایت چیزی را به شما خواهند داد که تنها خودشان میتوانند با آن کار کنند. فهرست بلندی از محصولات و اهداف عالی در دنیای سیاست و کسب و کار وجود دارد که به همین دلیل نابود شدند.
به نظر میرسد هاشمی از دوران مسئولیت ریاست جمهوری تا سال 84، بخش حساسی از تنظیم گفتمان دولت ـ ملت را به مهندسان تیم خود سپرد. همین باعث شد تا فاصله میان حاکمیت و ملت چنان افزایش یابد که ثمره آن، شکست هاشمی و انتخاب محمود احمدینژاد باشد.
اما هاشمی شروع دوباره را با مراجعه با آحاد مردم آغاز کرد. خطبه نماز جمعه سال 88 اگرچه آخرین سخنرانی عمومی اوست، لیکن مانیفستی کامل از گام هاشمی از سطح مگا (آحاد ملت) به سطح ماکرو (نخبگان سیاسی) به شمار میرود. انتخاب بعدی حسن روحانی در سال 92 عملا در چنین روزی آغاز شد. روحانی، محصول حداکثری استراتژی پیچیده جدید، اما صحیح هاشمی بود.
.
درس سوم) رهبری یک شغل نیست، یک توانمندی است
ممکن است شما با یک حکم، رئیس سازمانتان شوید. شاید شما در یک انتخابات پیروز شوید. اما هیچکدام شما را به یک رهبر تبدیل نمیکند. رهبری با مدیریت فرق دارد. قدرت یک رهبر به نفوذی است که در لایههای تحت رهبریاش دارد. این نفوذ تا مدتی با اجبار به دست میآید. اما در بلندمدت نیازمند این است که رهبر بتواند برای کارکنان (مردم) و برای سازمان (کشور)، ثمرات اثربخشی را به دست آورد و در نهایت سمبلی خواستنی برای صفات مورد احترام آنان باشد.
برای دست یافتن به چنین جایگاهی، شما به چیزی بیش از یک عنوان شغلی نیاز دارید. رهبری یک توانمندی است که از ترکیب هوش ذاتی، دانش و تجربه اکتسابی شما حاصل میشود. شما به هر سه این معیارها برای دستیابی به توانمندی رهبری نیاز دارید و هیچ راه جایگزینی وجود ندارد.
آقای هاشمی از معدود رهبران کشور بود که گامهای درستی را برای تجمیع این سهگانه برداشت. هوش ذاتی او از نخستین روزهای پیوستنش به جریان انقلاب با انتخاب درست زمانها و مکانها و پس از پیروزی انقلاب و دوران مسئولیتهای متعددش، خودنمائی میکند.
اما هوش ذاتی فقط یکی از ابزارهای موفقیت است. دانش و تجربه بیش از تصور همگان اهمیت دارد. «امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار» و سری ارزشمند «تبیان در تفسیر قرآن» از جمله آثاری است که هاشمی پیش از انقلاب نگاشته است. همچنین رابطه او با حوزه علمیه به عنوان خاستگاه تحصیلی هاشمی همواره قوی بوده است. مجموعه مسئولیتهای او پس از انقلاب، پر از فراز و نشیب است و نقاط درخشان و تاریک بسیاری دارد، اما مجموعهای از تجربیات طلایی و بیبدیل در تاریخ کشور است. نتیجه این اجتماع هوش، دانش و تجربه، عملا پس از سال 88 جریانی را رهبری کرد که توانست کشور را از پرتگاه سقوط سیاسی، اقتصادی به امنیتی حداقلی بازگرداند. تا جائی که مرد رانده شده در انتخابات 84، منجی انتخابات 92 لقب گرفت.
شوربختانه کارآفرینان و مدیران جوان از یک سو، ارزش تجربه را زیر سوال میبرند و مدیران سنتی از سوی دیگر از جایگاه دانش میکاهند تا نقش این سهگانه توانمندی را زیر سوال ببرند. وزرای بیتجربه، مدیران بیدانش و رهبران کمبنیه، عملا کشورها و سازمانها را برای سالها در برابر موفقیت و ثبات بیمه میکنند!
.
درس چهارم) بزرگترین دشمن رهبری شما، خودتان هستید
مدیران و رهبران همواره گمان میکنند، یک عامل بیرونی عامل شکست آنهاست. اما زمانی که دو اشتباه بزرگ را مرتکب شوند، بزرگترین دشمن، خودشان هستند:
– بیش از اندازه خود را محور بدانند و به محدودیتهای دموکراتیک تن ندهند.
– تیمی مناسب را در کنار خود نداشته باشند.
آیتالله هاشمی تقریبا هر دو اشتباه را در دوران مختلف مرتکب شد. چه در نوع مدیریت مقتدرانه اش و چه در تعامل با نیروهای سیاسی وابسته به خود یا برخی فرزندانش. مدل توسعه موردنظر هاشمی بستر بسیاری از تخلفات و انحرافات سیاسی و اقتصادی را در کشور تقویت کرد.
شاید برخی تصمیمات غلط مدیران بتوانند نیازهای امروز را رفع کند، اما تاثیرات سیاه آنها تا دههها سازمان را تحت تاثیر قرار میدهد. برای عبور از چنین عواقب وخیمی این راه ها پیشنهاد می شود:
- تن دادن به محدودیتهای دموکراتیک
- تفویض اختیار به روش صحیح
- ایجاد تعادل میان خودخواهی و دگردوستی
- داشتن افراد منتقد مصلح در نزدیکترین تیم کاری
.
درس پنجم) به عنوان رهبر سازمان وظیفه دارید رهبر تربیت کنید
یکی از مشکلات سازمانها و کشورهای در حال توسعه، نبود رهبران و مدیران آلترناتیو برای جایگزینی است. لذا یا مدیران تا سالها تحت عناوین مختلف در صحنه اصلی باقی میمانند یا با حذف آنها مدیران کوتوله جایگزین میشوند.
در سال 84 از دل دولت اصلاحات، دولت بینظیر محمود احمدینژاد متولد شد و شکست سنگینی را برای شخص هاشمی رقم زد. او در آن زمان متوجه شد که رویکردهای سیاسی پیشین کارساز نیستند. از این رو همزمان با به میدانآوردن نیروهای راندهشده، به آمادهسازی نیروهای تازه نفس برای آینده اهتمام ورزید.
با اتفاقات سال 88، نیروهای قدیمی دوباره به گوشهای رانده شدند؛ اما نیروهای تازهنفس برای سال 92 به میدان آمدند. اوج حرکت هاشمی زمانی بود که با وجود اطمینان از رد صلاحیت، کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شد تا وجه مصالحه برای بیرون راندن کاندیدای رقیب اصلی را در اختیار بگیرد.
همچنین انتخابات مجلس و خبرگان رهبری اگرچه کاملا منطبق بر خواست هاشمی نبود، اما یک پیروزی بزرگ برای رهبری سیاسی به حساب میآمد که جناحش به گوشهای رانده شده بود.
سازمانها برای بیمهشدن در برابر رویدادهای آینده، به داشتن یک خط تولید مدیر در درون سازمان نیازمند هستند. این خط تولید از زمان استخدام آغاز میشود و تا روزی که پست مدیریت را به دست بگیرد، ادامه دارد. در این میان، سلسلهای از اقدامات نیاز است تا توانمندیهای لازم را در فرد ایجاد کند. همچنین مدیران ارشد باید بر این فرآیند حداکثر نظارت را داشته باشند.
لو گرشنر در کتاب «فیلها میرقصند» و جک ولش در کتاب «راه جنرال الکتریک» بر نظارت مدیران ارشد بر فرآیند تربیت مدیران تازه، تاکید بسیاری دارد. در کشورهای در حال توسعه، به دلیل غلبه نگرشهای کوتاهمدت بر استراتژیهای آیندهنگر و نگرانی از رقیبسازی در درون سازمان، عموما این ایده مورد توجه قرار نمیگیرد و منابع جایگزین در حوزه مدیریت و رهبری سازمان بسیار کمیاب هستند.
یکی از مفاهیم نجاتبخش برای آیتالله هاشمی، توانائی «تفکر در زمان» بود. عبریت گرفتن از گذشته، داشتن نگاه به آینده و تصمیمگرفتن بر اساس واقعیتهای موجود عاملی بود که باعث شد هاشمی، از سال 84 با تمام قوا به این مهم توجه کند تا هم گذشته را جبران کند و هم مسیر جدیدی را برای آینده نظام سیاسی کشور بگشاید.
خدایش بیامرزد…
با سپاس از ویرایش محمد رضا رضائی
نظر بدهید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
6 نظر
کامل مطالعه کردم. افرین به زاویه نگاه شما. کلی واسه من اموزنده بود. احسنت به این قلم و استعداد و توانایی. خیلی جالب و اثر گذار و خارج از طیف دوست داشتن و یا نداشتن اقای هاشمی.
نگاه کاملا به حق و به جا
بسیار عالی. مطلب جامع و کاملی بود.
پیوند حوزه های متنوع و نتیجه گیری مرتبط با موضوعات فعالیت، اونهم در این زمان محدود تا نگارش مقاله، کار ارزشمندی بود که از تسلط و تفکر شما به این موضوعات منتج شده.
موفق باشید
کاش اینو میکردین 10 درس و به جوانب بیشتری هم می پرداختین. خیلی خوب می نویسین
واقعا دانشتون بالاس آقای آکوچکیان. وقتی همه دارن توی یه چارچوب مشخص به یه موضوع نگاه می کنن شما یه دفه با یه تفکر متفاوت میاین. عااالی
عالی است. یک نمای چند وجهی را توضیح می دهد که البته می توان وجوهی دیگر را به آن افزود. خیلی بجا و به وقت بود. ممنون
جالب و قابل تامل بود.
سپاس