بدترین تصمیمهای اقتصادی در اوج خستگی
«مديران زيادي داريم که براي خريد قند اداره هم تصميم مي گيرند.» اين جمله را يکي از مديران موفق مي گويد و از تجربه مديراني تعريف مي کند که به جاي همه تصميم مي گرفته اند و اتفاقا به بدترين شکل هم عمل مي کردند. اين مدير باسابقه با لبخندي رضايت بخش جمله اي از ويليام مک نايت رانقل مي کند:«افراد خوب را استخدام کن و بعد راحتشان بگذار.» بعد شروع کرد به تعريف مثال هايي از مديراني که ديده است: در طول سال هاي گذشته مديران زيادي را ديده ام. کساني که تمام تصميم ها را خودشان مي گرفتند يا کساني که بلد بودند تصميم ها را گلچين کنند. يکي از اين مديران موفق يک بار به من گفت:« صبح ها از ساعت 8 تا 12 به مهمترين مسائل مربوط به دفتر مي پردازم، از بعد از ساعت 12 ديگر تصميم مهمي نمي گيرم، بقيه تصميم هاي مهم را براي صبح فردا مي گذارم» من که حسابي سرگرم صحبت با اين مدير شده بودم، به شوخي گفتم:«براي همين مدير نشدم، چون دوست دارم روزي 16 ساعت تصميم بگيرم و همه چيز را کنترل کنم» مدير گفت: «اشتباه بقيه افراد همين جاست. اين که فکر مي کنند فقط تصميم هايي مهم به حساب مي آيند که مرتبط با پول يا اداره يک مجموعه باشند، ما در روابط اجتماعي مان هم تصميم هاي مهمي مي گيريم. ما در ارتباط با خودمان هم تصميم هاي مهمي مي گيريم. به اين فکر کن اگه يک بار اشتباه تصميم بگيري و شوخي بد موقعي با دوست صميمي ات کني، چقدر مي تواند برايت گران تمام شود؟ بايد از الان که جوان هستي ياد بگيري به اندازه تصميم بگيري.»
چند مورد تصميم مي توانيم بگيريم؟
مفهوم مهمي در اقتصاد رفتاري وجود دارد که آن را «خستگي تصميم» (Decision fatigue) مي نامند. ما زماني دچار خستگي تصميم مي شويم که تصميم هاي طولاني يا تصميم هاي زيادي مي گيريم که اين مسئله موجب تصميماتي با کيفيت بد مي شود. بايد به اين مسئله توجه کنيم که مغز ما براي تصميم گيري يک مخزن معين انرژي دارد و بعد از خالي شدن اين مخزن انرژي، ديگر احتمال دارد که تصميم هاي درستي نگيريم. اغلب انسان ها قابليت هاي شگفت انگيز مغز را به منزله نامحدود بودن توانايي هاي مغز در نظر مي گيرند اما بايد به خاطر داشته باشيم که مغز فوق العاده انسان خطا ها و محدوديت هايي دارد که مهمترين راه براي غلبه بر اين خطا ها آگاهي از اين خطا ها مي باشد. از جمله اين خطا ها توجه نکردن به مسئله اهميت و اولويت تصميم ها مي باشد، با خودمان فکر مي کنيم که هر لحظه از روز و در هر حالي که هستيم هميشه تصميم هاي با کيفيت يکسان مي گيريم.
از نان کنجدي تا تبلت
بياييد يک روز عادي را از صبح در نظر بگيريم. صبح براي خريد نان به نانوايي مي رويم، بين گزينه نان سنگک معمولي، کنجدي و پر کنجد، چند لحظه اي فکر مي کنيم و بهترين انتخاب را انجام مي دهيم. بعد مي رويم که براي صبحانه مربا بگيريم، با کلي فکر و بالا و پايين کردن، مربايي با طعم دلخواه را پيدا مي کنيم و بعد بايد تصميم بگيريم که اين مربا چه برندي باشد. با همين داستان بقيه لوازم صبحانه را تهيه مي کنيم و به خانه مي رويم. بعد تصميم مي گيريم موقع خوردن صبحانه کدام شبکه را ببينيم يا چه آهنگي گوش بدهيم. در مسير به سمت محل کار دائما تصميم مي گيريم که به کدام ماشين راه بدهيم، به کدام ماشين راه ندهيم، چون اين ماشين بوق زد پس چند ثانيه ديرتر مسير را برايش خالي کنم. در محل کار به تصميم گيري هاي متفاوتي مي پردازيم از اين که با چه کسي چطوري صحبت کنيم تا انجام کار هاي فيزيکي. ظهر در مسير برگشت تصميم مي گيريم امروز دلستر بخريم، بعد با خودمان فکر مي کنيم که کدام فروشگاه فروشنده بهتري دارد، زماني که به فروشگاه رفتيم براي خريد دلستر کلي فکر مي کنيم که کدام برند را بخريم و به اين فکر مي کنيم که بهتر است 2 طعم متفاوت بخريم چون سليقه شما و همسرتان در طعم دلستر يکي نيست. عصر به همسر و فرزندتان قول داديد که به خريد برويد، چند ساعتي در بازار قدم مي زنيد و در مورد هر مغازه و انواع اجناس مختلف و خريد آن ها تصميم گيري مي کنيد. موقع برگشت يک دفعه فرزند شما تبلت هاي با طراحي بچگانه يک فروشگاه را مي بيند و شروع مي کند به اصرار کردن که همه بچه هاي فاميل تبلت دارند، فقط من ندارم. در اين لحظه چه تصميمي مي گيريد؟ آنقدر از صبح تصميم هاي زياد و غير ضروري گرفته ايم و انرژي تصميم گيري خود را به پايان رسانده ايم که در پايان شب فراموش مي کنيم که خريد تبلت براي بچه ما مي تواند چقدر مضر باشد، در نتيجه به جاي اين که به تحليل خريد تبلت فکر کنيد درگير جزئيات ديگر آن يعني قيمت و خوشحالي فرزندتان مي شويد. حالا مي توانيد به اين فکر کنيد که چرا فروشگاه ها يک دفعه در آخرين ساعات فروشگاه تخفيف مي زنند، چون ما به مرحله خستگي تصميم رسيده ايم.
قضاتي که بيشتر بخشيدند
دنيل کانمن برنده نوبل اقتصاد سال 2002 که يکي از دانشمندان حوزه اقتصاد رفتاري به حساب مي آيد در مشهورترين کتاب خود به نام «تفکر، سريع و کند» آزمايشي را عنوان مي کند که بين قضات کشور آمريکا انجام گرفته است. در اين آزمايش ميزان بخشش پرونده ها در زمان هاي آخر وقت (قبل از خوردن وعده غذايي) و ميزان بخشش بعد از خوردن وعده غذايي اندازه گيري شده است. يکي از راه هاي پر کردن ميزان مخزن انرژي مغز مصرف غذا و به ويژه رسيدن گلوکز به مغز مي باشد. به طور شگفت انگيزي متوجه شدند پرونده هايي که پس از هر وعده غذايي بررسي مي شده اند شامل 65 درصد درخواست هايي مي شدند که مورد تاييد قرار گرفتند. ميان دو يا چند ساعت مانده به وعده غذايي بعدي قضات، ميزان تاييد پرونده ها به شکل ثابتي کاهش مي يافت، براي مثال درست پيش از غذا به صفر مي رسيد. به نظر مي رسد که اين نتيجه بسيار نگران کننده است و تبعات بسيار در امور اقتصاد و جامعه دارد.
جدال با خستگي تصميم!
تفاوتي ندارد که رئيس جمهور يا مدير کل باشيم يا فردي ديگر. تصميم هاي زياد کيفيت تصميم هاي ما را کاهش مي دهد. قدم مهم و اول اين است که بايد تصميم هاي خود را اولويت بندي کنيم. زمان هاي مفيد روز را به تصميم هاي مهم اختصاص دهيم. پس با تصميم هاي غير ضروري و روتين زندگي چه کنيم؟ هنري جيمز معروف مي گويد: «بيچاره ترين آدم کسي است که جز ترديد به هيچ چيز عادت نکرده است، کسي که براي نوشيدن هر فنجان چاي، زمان بيدار شدن و به خواب رفتن و برداشتن هر قدم از هر کاري بايد از نو تامل کند و تصميم بگيرد.» به راستي يکي از مهمترين راه حل هاي خستگي تصميم همين است. تصميم هاي غير ضروري و هميشگي را تبديل به عادت کنيد. تصميم بگيريد کل اين هفته را نان سنگک معمولي بخريد به جاي اين که هر روز صبح براي خريد نان تصميم گيري کنيد. سوال بعدي که پيش مي آيد: «کي از گرفتن تصميم هاي غير ضروري خود لذت ببريم؟» جواب: در زمان هايي که مي دانيد به مرحله خستگي رسيديد و ديگر رمقي براي تحليل تصميم نداريد، يک تصميم غير ضروري را انتخاب کنيد و به جان آن تصميم بيفتيد. مثلا انتخاب رستوران براي خوردن شام. دقايق زيادي را به بحث و تصميم گيري براي انتخاب غذا اختصاص بدهيد و در نهايت با دقت به احوالات روزانه تان، ميزان انرژي تصميم خود را پيدا کنيد و با خود تصميم بگيريد که هرگاه انرژي تصميمتان به پايان رسيد هيچگاه تصميم هاي با اولويت بالا را نگيريد.
منبع: خراسان